رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

اولین جلسه ارف

سلام پسرم دیشب اولین جلسه کلاس ارف بود من وبابایی به موقع به کلاس رسوندیمت  شروع کلاس خوب بود و تو 10 ده دقیقه نشستی اما بعد از10 دقیقه اومدی بیرون و پیش من و بابایی نشستی بعد مربیتون بهناز جون (موحدی پور) گفت شما هم بیاید تو که رادین توی کلاس بمونه خلاصه اومدم تو و نشستم یه گوشه وبه نسبت توی کلاس اروم بودی و صداها رو به خوبی تشخیص دادی و به حرف مربیتون گوش دادی. وقتی اومدی بیرون گفتی میخوام بازم برم تو کلاس .... برای اولین جلسه خوب بود امیدوارم بتونی بدون من هم بری و توی کلاس بمونی. اولین جلسه آشنایی با صداهای مختلف. بازی دو شعر با ضرب . بازی چیدن پازل از بزرگ به کوچیک وبه ترتیب رنگین کمانی.  اگر بتونی و همه ...
14 بهمن 1392

جشنواره کودک برج میلاد

سلام عزیز دلم چهارشنبه بردمت برج میلاد آخرین روز جشنواره کودک با حضور پنگول بود خیلی فضای خوبی بود و قبل از رفتن به سالن به بچه ها بادکنک دادن و انواع بازی های فکری . نقاشی . گریم . دومینو و نقاشی دیواری و 5 6 نفر از عروسکهای کارتونی هم اونجا بودن و فضای شادی رو برای بچه ها ایجاد کردن من هم از فرصت استفاده کردم و در کنار عروسکها عکس ازت انداختم . نقاشی دیواری هم کشیدی و با دیدن بچه ها شاد شدی. توی سالن هم اولش هیجان نداشتی و یا برات این همه جمعیت تازگی داشت ولی بعد با نیما و پنگول دست زدی و بالا پایین پریدی .  من هم با دیدن تو شاد میشدم عشق من.         ...
5 بهمن 1392

تولد 4 سالگیت مبارک عزیزم

  پسر گلم   نفسم  عشقم  همه وجودم  تولدت مبارک   دیشب تولدت رو یک روز زودتر خونه عزیز جون گرفتم  جشن فوق العاده ایی شد همه چیز عالی و خوب بود و به همه کلی خوش گذشت تو هم خیلی منتظر چنین روزی بودی  و هر روز به من میگفتی تولدمه زنگ بزن دوستام بیان      اما خیلی عجله داشتی و اولین کادویی رو که گرفتی باز کردی و تاآخر جشن سرگرم بازی با ماشینها شدی دیگه کادوهای بعدی رو بازنکردی تا بعداز شام  دو تا ماشین کنترلی  دوتا بیسم . یه پک کامل ماشین کوچولوی فلزی.  پک کامل نقاشی با ابرنگ . مداد رنگی . مداد شمعی ... و 500 هزارتومن پول نقد هدیه های تو بودن...
1 بهمن 1392

لذت بزرگ شدنت

سلااااااااام پسر گلم چقدر دونستن اینکه داری بزرگ و بزرگتر میشی برام لذت بخشه وقتی این حس و میکنم که قدت بلندتر شده و وقتی از کنار میز ناهار خوری رد میشی و من بر اساس اون قدت رو پیش بینی میکنم که پارسال یا پیارسال تا لبه میز بودی و الان یه سر و گردن بلند تر شدی کلی در دل خوشحال میشم وبهترین حس دنیارو بهم میده. دیگه حالتها و رفتارت هم داره تغییر میکنه و همه چیز رو خیلی خوب اجرا و عمل میکنی. مثلا از کارهایی که این روزا خیلی انجام میدی قاچ کردن میوه با چاقو و من و بابایی از ترس اینکه دستت رو نبری میگیم رادین مواظب باش رادین ..... خلاصه تا چاقو رو از کنار دستت رد میکنی قلبمون هم باهاش حرکت میکنه و از ترس چشامون 4 تا میشه .... ...
1 بهمن 1392
1